ما زدرد در دوایی یافتیم درد خورد یم و صفایی یافتیم
تا که بیگانه شد یم از خویشتن ناگهانی آشنایی یافتیم
گنج او در کنج ویران دیده ایم باتوکی گوئیم جائی یافتیم
ما از این هستی خود فانی شدیم جاودان از وی بقائی یافتیم
بی نوا گشتیم در عالم بسی تانوا از بی نوائی یافتیم
نویسنده: بیقرار(پنج شنبه 86/6/22 ساعت 11:11 صبح)